رد پا



I unbelievably regret not having known you. It's my own fault, I know. I did the wrong thing not reciprocating your feelings back and instead of you, I went to a condescending, scornful moron who kind of made me lose my house, quit my job, well of course, on the pretext of looking for a better job, but not wasting any minute not to throw that into my face: The very bitter fact that I do not get paid at the moment.

جمعه پیش خواب دیدم سر یک آدم وسط طوفان تو دریا این‌ور اون‌ور پرتاب می‌شه و این جمعه، زندانم. جمعه پیش بود که فکر می‌کردم وقتشه بمیرم. اما نمی‌تونستم. کسی دوست نداره بمیره ولی وقتی چاره‌ای نباشه، چی کار می‌شه کرد؟ دوره دوره پایان چاره‌هاست. هر روز بیچاره‌تر از دیروز. حوصله ندارم. از یه‌هزار دوهزار کردن خسته‌ام دیگه. می‌خوام یه بارم شده برم مغازه چهار تا پاستیل بردارم و بعد یه هزار دو هزار نرم همه رو بذارم سر جاش.
کارگرهای پلاسکو تو موتورخونه زنده بودن. اسمس داده بودن از زیر آوار. هیچکس کاری نکرد. مردن. الکی الکی مردن در حالی که. مگه جابجا کردن آوار چه کار پیچیده‌ایه؟ یعنی این یه کار رو هم نمی‌شه انجام داد؟ یه اهرمه دیگه، چیه مگه. پشت سرم پنجره است و دیوارهای خارجی. روبه‌روم آشپزخونه. هیچ‌کدوم امن نیستند. توی اتاق یک کتابخونه همین‌طوری شل و ول بزرگ. تخت کنار پنجره روبروی کتابخونه. داشتم فکر می‌کردم کدوم گوشه باید برم اگه الان بلرزه.

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

گواهینامه ssl مرکزنیکوکاری امام جعفرصادق (ع)بخش سیوان :) Troy سایت هواداری حامد زمانی مرکز قیمت دستگاه عرق گیری ، دستگاه گلاب گیری ، دستگاه تقطیر کسب درامد از اینترنت خدا دوستان اقیانوسها کانون نجوم دانشگاه سیستان و بلوچستان